قمارباز

خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

قمارباز

خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

ببخشید، دستم به دامان تو !!!(ناصز ندیمی)

من و لحظه لمس دستان تو

ببخشید، دستم به دامان تو !!!

 

خدا می نشیند نگاهت کند

خدا هم در این لحظه قربان تو

 

من و هر چه معبد که در مشرق است

و کفری که دارد مسلمان تو،

 

قسم می خورم بعد از این منتفی است

سفر،سرزمین های بد،... جان تو !!!

 

به شیطان بگو گم شود بعد از این

خودم می شوم،چونکه شیطان تو !

 

خدا هم ندارد در این گیر و دار

صلاحیت درک چشمان تو!

*

اگر قهوه ام _ تلخ _ حتما" بنوش

که چیزی نماند به فنجان تو

 

چنان دوست دارم ببارم تو را

که دریا بنوشد بیابان تو

 

من و شهری از آهن و دود و... هیچ

قدم می زنم در خیابان تو

 

ترافیک این کوچه های نچسب

و سنگینی راه بندان تو

 

که بعد از دو ساعت پیاده روی

عبور از هیاهوی میدان تو،

 

در بسته و قفل و من ... پشت در

تو و اخم ناجور دربان تو !

 

مرا رد نکن کوچه خلوت شده است

من و این غزل، هر دو مهمان تو

 

من و خط فقری که عاشق کش است

اگر سفره های فراوان تو

 

غزل می فروشم به یک تکه نان

غزل می شود تکه نان تو

 

بیا باز کن این در لعنتی

که آهم نگیرد گریبان تو

 

خودم دوست دارم گناه تو  نیست

اگر آتش و ... بوسه باران تو

 

که جای دعا گفتن شاعر است

غزل بازی از کنج زندان تو !

*

من و لمس این دست، ناممکن است

چنین می رسم تا به پایان تو...

 

فقط التماس دعا مانده است

ببخشید،... دستم به دامان تو !!!

 

باغی آتش گرفته در چشمت، شاه توتی است پاره دهنت

باغی آتش گرفته درچشمت، شاه‌توتی‌ست پاره‌ی دهنت

دشمنـی نیست بین مــا الّا، پوشش  بـــی‌ دلیل پیرهنت

پشت در پشت شاعرت بودیم، من و شیراز و بلخ و نیشابور

تـــو بگو دفتــــر همه شعر است، گر سوالی کنند از وطنت

کمرت استوای زن یعنـــی، سینه آتش‌فشان تن یعنــــی

مادرت کیست، در کدام رحم؟ نقش بسته چم‌وخم بدنت

می‌نشینم مگر تو رد بشوی، می‌دوم تا مگر که خسته شوی

مــــی‌کشم  امتداد  راهـــی را ، بــــه  امیــد در آن قدم زدنت

تو قدم می‌زنی، قدم من‌را، تو نفس می‌کشی هوس من‌را

هـــــوس لابه‌ لای هر نفســــم، قفس سینه و نفس زدنت

تو اگر مرغ عشق من باشی، بازوانم بدون شک قفس ند

واقعـــا حیف اگــر که این آغوش، تنگ باشد برای پر زدنت

شرح یک روح در دو تن حرف است، داستان دو روح و یک تن را

می‌نویسم اگـــر شبـی تن من، بخــورد لحظه‌ای گــــره به تنت

می‌روی‌ هات را نمـــی‌بینم، نیستی‌ هات را نمـی‌خوابم

خواب و بیدار عصر هر شنبه می‌نشینم به شوق آمدنت

باید این شعر دستتان برسد

باید این شعر دستتان برسد

تا من از راه مـی رسم بعدا"

در تنم رخنه کرده ای بی هیچ

در سَرَم چرخ می زنی ای زن!

در تنـم رخنه کرده ای بدجور

مثل مستی، که در تنِ خیام

مثل شمسِ نشسته در رومی

مثل  خرقانِ  بــر  سَر ِ بسطام

در سَرم چرخ زد صدایت تلخ

مثل گلپونه هـای بسطامی

مثل بَم، لرزه در تنم افتاد

من فرو  ریختم بـه آرامی

فکر کردم ، نیـــاز دارم کـــه:

اَمن ِ آغوشِ شاعری باشی

مثل تنبـــورِ دستِ گَهـــواره

یا که شهرام ناظری باشی!

تو ولی هیچکس نبودی زن

یک زنِ ایده آلِ کافه نشین

یک  زنِ  مَرد  را  بغـــل کـــــرده

شکلِ یک زن، که در معابد چین!

مثل اسپانیا  پُـــر  از  کولی

قدر دلشوره در دلِ سیسیل

مثل اهرام مفتخر ؛ در مصــر

مثل زن های سبزه ی برزیل

معتبر ،  مثل ِ شهر واتیکان

یا که نه؛چاهِ جمکران در قم

اینچنینی برای من ای زن

مثل یک پاپ معتبـر در رُم

ماه سپتامبر، تووی شهریور

شک ندارم خلیـــج ِ بنگالـی

شکل یک زن؛که دزد هم باشد

در  دلِ  آب هـای  سومالـــــی

گیجِ پسکوچه های بمبئی ام

هند، باران موسمی، مذهب

گاوهــــای  کلافـــه  در  شاعــــر

سَر به گَنگِ تو می زنم هر شب

ترس و شبلرزه های مالاگا

رَد شدن زیر سایه ی انگور

اینچنینی برای من ای زن

خوابی آرام تووی سنگاپور

کـــوهِ آتشفشان کـــه در ژاپن

یا که رقصی عجیب در فیجی

تو، بدن لرزه های بعد از...هیچ

بی تـــــو درگیر ِ مرگ ِ تدریجی

باکـــره مثل حضرت ِ مریـــم

یا زنی هرزه تووی شهر پکن

دست خورده/نخورده/...شکی نیست

من  بـه  تـــو  دست  می زنم  حتما"

مرد شاعـــر چقدر می خواهد

دست در دست کعبه قر بدهد

فاصله؛ چند دکمه/ پیراهن

پیرهن را به شعر جِر بدهد

تُرکِ شیراز ،گیجِ قونیه

پا بــه پایم بچرخ مولانا

گونلریم ده قالیب بویوک نیسگیل

باشیما ال چکیرسن آی آنا؟!

روی یک صندلی؛

وَ در اتوبوس

من،اتوبان

به مقصدِ تهران

خواب راننده با تنِ جاده

من به تو فکر می کنم؛

پایان.

تا لذت گناه تو ضرب المثل شود


هر حرف از دلت بشکوفد غزل شود

هر خنده از لبت بتراود عسل شود

یک لحظه عاشقانه به هستی نگاه کن

تا رنگ هر چه هست به آبی بدل شود

بگذار در مباحث تفسیر چشم تو

بین مفسران معاصر جدل شود

در گوش این زمانه بخوان رمز عشق را

بگذار تا مسایل بغرنج حل شود

خوبی کن آنقدر که بدی دیده ای ز ما

تا هر عمل مساوی عکس العمل شود

شعری برای گرمی آغوش من بخوان

تا لذت گناه تو ضرب المثل شود