روز اول بی هوا قلب مرا دزدید و رفت
رو به رویم با خشونت ، نام من پرسید و رفت
روز دوم آمد و ساگت نگاهم کرد و گفت
دوستت دارم عزیزم ، ناگهان چرخید و رفت
روز سوم آخ دستش روی دست من گذاشت
دانه دیوانگی را در دلم پاشید و رفت
روز چارم دانه اش گل داد و آن رعنای من
با کرشمه از لبانم بوسه ای دزدید و رفت
روزهای بعد آمد روزهای بعد تر
ترک زیباروی ما هی آمد وخندید و رفت
او که طرز خنده اش خانه خرابم کرده بود
با همین حالش به من حال شعف بخشید و رفت
تا بچرخانم دلش را نذرها کردم چه خوب
خان چبان گشتم، تنهایی به رود افتاد و رفت