شکست بهای عشق زمینی است آسمانی شو تا عشق را قمار نبینی تا از قماری به قمار دیگر شناور باشی و همواره خویش را بازنده بینی. برای آسمانی شدن عرفان لازم است اما تنها شرط نیست. درست باش تا عشق را دریابی. درست بودن تنها در گریه کردن در تنهایی و طلب آمرزش و در انتها به یک احساس خوب رسیدن خلاصه نمی شود. درست بودن همان عاشق بودن است و هر که از درک آن عاجز است لاجرم این را نیز هرگز در نخواهد یافت. بااین حال جوینده همواره یابنده است و جویندگیتان ستودنی
چقدر سخت است آدمی از غشق شکست بخورد نه معشوق....و چقدر این بشر بدبخت و بیچاره است
وقتی کسی درکش کوتاهتر از ارتفاع عشق باشد بهترین کار برای او خودکشی است.
چه خوب بود کسی را داشته باشی تا برایش ذکر عشق را بخوانی و او بسوزد....نه بهتر آنست که او ذکر عشق را مستانه به زبان بگیرد و تو چون شمع بسوزی
دلم میخواهد همانند دیوانگان در بیابانهای سرد و تاریک و گمنام گم و گور شوم.
دوست دارم در این بیابان آوارگی دست هایم را ستون گونه هایم کنم و به گذشته ام زل بزنم و حسرت آن را بخورم و آرزوی آرامش برای خودم داشته باشم.
نگرانم
نگرانم از آن جهت که ناگهان از خودم شکست بخورم.
امروز جمعه بود
حالم عجیب دگرگون بود و برزخ وجودم امانم نمیداد.
امروز غروب کودکی چند ساله شده بودم که گویا مادرش را چند روزی ندیده است و زار زار گریستم.
امروز یاد همه چیز افتادم که هرکدامشان انقلابی درونم ایجاد میکرد.
امروز سخت ترین روز چند ماهه گذشته ام بود
چقدر گریه کردم
چقدر زار زدم و هق هق کردم
امروز غم غریبی وجودم را فرا گرفته بود و گویا به دوران زیبای عاشقی سفر کرده بودم.
باید اعتراف کنم سفر سفر سختی بود و طاقت فرسا اما هر چه بود خوش گذشت.
کمی خالی شدم
حس می کنم قلبم را آتشی سهمگین فرا گرفته که دیر یا زود آواره ام خواهد کرد.
آری آوارگی انتهای راه بی پایان من است.
آوارگی را دوست دارم.
جا برای نوشتن هست
من چه بنویسم ؟!
خالی از حرف شده ام. بگو آن همه کلمه چه شد ؟
حرفها مبدل به بغضی نفس گیر شده اند و هدف غایی آنها خفه کردن من است .
علاوه بر این حالت خفقان درونی ، شرایط پیرامونی من نیز آزارم میدهد.
بی وفایی ها
نامردی ها
دروغها و پلشتی های دیگران توانم را از من گرفته.
خدایا خود آرامم کن