دلم میخواهد همانند دیوانگان در بیابانهای سرد و تاریک و گمنام گم و گور شوم.
دوست دارم در این بیابان آوارگی دست هایم را ستون گونه هایم کنم و به گذشته ام زل بزنم و حسرت آن را بخورم و آرزوی آرامش برای خودم داشته باشم.
نگرانم
نگرانم از آن جهت که ناگهان از خودم شکست بخورم.