قمارباز

خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

قمارباز

خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

سالگرد حاج داوود

دیروز خانواده حاج داوود کریمی در بهشت زهرا مراسم سالگرد گرفته بودند . 

میثم زنگ زد به من و برای مراسم چیزی را میخواست و من که به دنبال بهانه ای برای رفتن به بهشت زهرا بودم با جان و دل به سمت بهشت زهرا رفتم  

آخرین باری که برای شرکت در مراسم سالگرد به بهشت زهرا رفته بودم سالگرد شهادت رحمان دادمان بود که وقتی برخورد پسر بزرگش رو دیدم مثل سگ پشیمون شدم از رفتنم 

خلاصه به بهشت زهرا رفتم بر مزار مردی که تا دلت بخواد تو ذهنم تناقض ایجاد کرده بود 

مردی از جنس فولاد و به لطیفی ابر 

به واسطه مشکلات جدیدی که برایم ژیش اومده حال خوشی نداشتم 

خیلی ناراحت و خسته بودم و وقتی هم افرادی رو با قیافه های ترسناک با ریشهای بلند و تسبیح های رنگ و رو رفته بر این شدت عصبانیتم اضافه میکرد 

از شرایط  امنیتی و نگاههای احمقانه این حضرات متنفر بودم  

همه شان منتظر بودند تا شرایط غیر طبیعی به وجود بیاید تا شری به پا کنند 

خیلی ها بودند و خیلی های زیادی هم نبودند 

کسانیکه اگر شرایط عادی بود حتما میامدند 

مثل کدیور و باقی و..... 

جایشان خالی 

مراسم تمام شد و همه رفتند و عکس توام با خنده حاج داوود بر سر مزارش باقی ماند 

با نگاه آخرینش خنده کرد .....خلق را با خنده اش شرمنده کرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد