قمارباز

خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

قمارباز

خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

حاج داوود کریمی

 برای سالگرد شهادت حاج داوود کریمی، سردار و مجاهد نستوهی که نان خود خورد تا کمر به خدمت سلطان نبندد
شهید حاج داوود کریمی متولد خیابان سلسبیل و ساکن محله نازی آباد تهران بود و تا قبل از انقلاب به شغل تراشکاری و قالب سازی در خیابان رى اشتغال داشت.

وی در سال 52 به سازمان مجاهدین خلق پیوست و پس از تغییر مواضع سازمان در سال های 53 و 54، در سال 55 باتفاق تعدادی از همرزمانش گروه فجر اسلام را پایه گذاری کرده و از سازمان مجاهدین خلق جدا شدند تا بصورت مستقل به مبارزات پنهانی خود با رژیم شاه ادامه دهند.

در سال 1355 از سوی گروه برای طی دوره آموزش نظامی عازم لبنان شد و تا اواخر 1356 ضمن آموختن یک دوره چریکی، خود به عنوان مربی به آموزش نیروهای چریکی پرداخت.

در اوایل سال 57 پس از بازگشت به ایران دوباره به صف مبارزان پیوسته و این بار فعالیت خود را در جنوب تهران(نازی آباد) متمرکز کرد.

با پیروزی انقلاب و تا زمان تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، فرماندهی کمیته انقلاب اسلامی نازی آباد را بر عهده داشت و با راه اندازی سپاه به عضویت شورای فرماندهی این نهاد درآمد و پس از مدتی سپاه کردستان را تشکیل داد.

با آغاز جنگ به منطقه جنوب و سپس غرب کشور عزیمت کرد و تا اوایل سال ۶۱ در این دو منطقه فعالیت می کرد و در طی همین سال ها مدتی را هم به عنوان فرمانده سپاه منطقه 10 تهران منصوب شد.

تا جائی که بیاد دارم، حاج داوود اواخر سال 1361 به بنیاد شهید رفت و مدتی را هم در آنجا مشغول به خدمت شد. در سال 65 در قالب طرح "والعادیات" عازم شرق کشور شد تا با سمت فرماندهى قرارگاه مرکزى محمد رسول الله و قرارگاه هاى تاکتیکى تابعه، مسئولیت مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر را بر عهده بگیرد و تا سال 67 همچنان در این سمت انجام وظیفه کرد. 

حاج داوود در بسیاری از عملیات‌ها، بصورت گمنام حضور یافته و شانه به شانه دیگر رزمندگان از کشورش دفاع می کرد. او علاوه بر شرکت در عملیات فاو در سال های پایانی جنگ هم عازم جبهه ها شد و در هر دوبار به عنوان فرمانده گردان هاى رزمى- مهندسى جهاد در دو عملیات فاو و مرصاد شرکت داشت. وی در عملیات فاو مصدوم شیمیایى شد و در عملیات مرصاد، ترکشى در کنار قلبش نشست.

با پایان یافتن جنگ در حالیکه خیلی ها بدنبال تقسیم غنائم و دریافت درجه و موقعیت و مقام و جبران گذشته بودند، حاج داوود که پس از ارتحال آیت الله خمینی جزء مقلّدین و هواداران مرحوم آیت الله منتظری بود، به جفائی که علیه این مجتهد صورت می گرفت اعتراض می کرد و مآلا خود نیز مورد کینه تمامت خواهان و انحصارطلبان آنروزها واقع شد و ناگزیر به ترک سپاه شد و علیرغم بیماری های ناشی از جنگ، بدون کوچکترین چشمداشتی دوباره به اصل خویش که همان کارگری در کارگاه محقر تراشکاری و قالب سازی در جنوب تهران بود بازگشت و قصد داشت همچنان آزاد بیاندیشد و مستقل از قدرت براساس برداشت و سلیقه خود راهش را ادامه دهد.

حاج داوود با وجود موقعیت هائی که داشت و مانند بسیاری از هم ردیفانش می توانست با برگزیدن مسیر توجیه وضع موجود و عافیت جوئی، ره صدساله را یک شبه بپیماید، اما هرگز از حق گوئی و ساده زیستی دست نکشید و تا پایان عمر به زندگی ساده و  بی آلایش خود ادامه داد تا درس آزادی و آزادگی و کرامت انسانی را به دیگران بیاموزد.

 انتخاب این روش و منش برای او هم بدون هزینه نبود و مجاهد نستوهی که از گرفتار شدن در زندان های شاه در امان مانده بود، این بار در اواخر دیماه 1372 بدلیل آزادگی، متفاوت اندیشیدن، فاشگوئی و اعتراضاتش به روند اداره کشور و برخوردهای ناصواب با آیت الله منتظری و حمایت از این مرجع تقلید، دستگیر و تا اردیبهشت سال 1373 در زندان های جمهوری اسلامی گرفتار آمد!

این پیشکسوت سپاه پس از آزادی از زندان در حالیکه میهمان ناخوانده ای در کنار قلبش جاخوش کرده بود و بیمارى ناشى از مسمومیت شیمیایى رنجش می داد، با دلی شکسته و تنی رنجور لیکن با عزمی راسخ دوباره به همان کارگاه تراشکاری کوچک خود بازگشت تا این پیام را به همقطاران خود بدهد که: "نان خود خوردن و نشستن، به که کمر به خدمت سلطان بستن"!

کریمی همچنان نان عمل خویش می خورد تا منّت حاتم طائی نکشد، تا اینکه عوارض ناشی از جنگ امانش را برید و لاجرم مردی که نزدیک بیش از چهار دهه از عمر باعزّت خود را در برابر انواع سختی ها و مرارت ها مقاومت کرده بود بالاخره در تیر ماه ۱۳۸۲ به علت شدت یافتن بیمارى اش ناگزیر شد که این بار تن به اسارت در برابر صندلی چرخدار و تخت بیمارستان بدهد و در حالیکه بدنش مملو از غده های ناشناخته شده بود بیش از یکسال در بستر درد با مسمومیت ناشی از گازهای بمب شیمیایی دست و پنجه نرم کرد و سختی کشید تا جائی که پزشکان برای تخفیف درد جانکاهش ناگزیر شدند  که نخاع او را سوراخ کرده و با کار گذاشتن پمپ مرفین در یکی از مهره های ستون فقراتش و پمپاژ مرفین در بدنش، کمی از دردهای او بکاهند. این وضعیت چندان دوام نیاورد و عاقبت حاج داوود در 15 شهریور 1383 در تخت بیمارستان ساسان مظلومانه جان به جان آفرین تسلیم کرد. روحش شاد و قرین رحمت و راهش پر رهرو باد.

پس از شهادت حاج داوود، مقام رهبری و هاشمی رفسنجانی به مناسبت شهادت وی و تجلیل از خدمات این مجاهد مظلوم اطلاعیه صادر کردند! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد